ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
با دستان خالی از دنیا خواهم رفت
نباید نگران باشم چون حداقل با دلی پر میروم
خدایا ببخش که امانت دار خوبی نبودم دلی که داده بودی شکست!
بدترین درد اینه که مخاطب های گوشیتو چک کنی
و بخوای با یکی درد و دل کنی ولی هیچکس و پیدا نکنی . . .
حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای و باز خیسی چشمانم را
آن دستمال خشک بی احساس پاک کند
از یک گوشه ی اتاق به گوشه ی دیگر سفر می کند
تمام فاصله اش تا من همیشه همین قدر است… تنهایی!
نوشته می شود: زندگی خوانده می شود: تنهائی
و معنای آن مرگ است
گفتم غم تو دارم چیزی نگفت و بگذشت
حافظ خوشا به حالت
یارم گذشت و یارت گفتا غمت سرآید
بعضی حرف ها را نباید زد بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد!
می گویند درد را از هر طرف بنویسی درد است
نمی دانند که اگر درد را از طرف تو اگر بنویسند شعر می شود!
دلت را هنــگــامـی غم مـی گیــرد که
نـگـاهــت به دستــانِ گــره خورده ی دو آدم، خیـــره مـــی مـــاند!
سرگرمی ام شده گرفتنِ فال حافظ و من خسته از جواب های تکراری:
“غم تمام می شود”
“غصه نخور”
“مشکلات حل می شود ”
و …
دلم می گیرد، چرا حافظ نمی داند بی او هیچ چیز تمامی ندارد جز این زندگی؟!
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام…
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت!!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد…!
همیشه از آمدن ن بر سر کلمات می ترسیدم
ن داشتن تو
ن بودن تو
ن ماندن تو
کاش اینبار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبری میداد از ن رفتن تو
آهای روزگار… برایم مشخص کن اینبار کدام سازت را برایم کوک کردی تا برایم بزنی؛
می خواهم رقصم را با سازت هماهنگ کنم…